به گزارش خبرنگار مهر، بیتردید یکی از شگفتترین و حزنانگیزترین رخدادها در تاریخ اسلام، ضربت خوردن و شهادت امیرالمومنین امام علی بن ابیطالب (ع) به دست کسی است که بر اثر سجدههای طولانی پیشانیاش پینه بسته بود. هولناکی این واقعه از آنجاست که همه دشمنان حضرت امیر از برحق بودنش آگاه بوده و صلاحیتش را برای رهبری و امامت امت پیامبر بیشتر از همه کس میدانستند.
اما ابن ملجم مرادی با ضربت زدن خود به قرآن ناطق تنها توانست جسم او را از میان امت بردارد و اندیشه امیرالمومنین، باب شهر علم، برجا ماند تا مسلمانان و آزادی خواهان در طول تاریخ میزانی برای خیر در دنیا و آخرت داشته باشند. این اندیشه وجوه مختلف انسانی (از حکمرانی در جامعه و چگونگی تشکیل اجتماع علوی گرفته تا ریزترین جزئیات زندگی) را در بر میگیرد. عمل به این اندیشه یعنی زنده نگاه داشتن آن و ای بسا که کار ما و کسانی که به آن عمل نمیکنند در صورتی که به حقانیت امیر (ع) اعتقاد کامل دارند، هولناکتر از عمل عبدالرحمن بن ملجم باشد.
امیرالمومنین چند سال زمامدار امت پیامبر (ع) بود و در همین مدت در نامهها، خطبهها، در پاسخ به سوال پیروان و… نکات مهمی را در شیوه زمامداری و حکومت بر جای گذاشت که گنجینه ارزشمندی است برای حکمرانان. هرچند که در ادوار تاریخ تمدن اسلامی کمتر حکمرانی را میتوان یافت که شیوه حکومت علوی را در پیش گرفته بود. این دستورات اکنون به زمانه ما رسیده است. آیا ما هم باید برخورد موزهای با آنها داشته باشیم؟
«تقوا و سیاست: عهدنامه محمد بن ابی بکر استاندار مصر» یکی از مهمترین منابع درباره شیوه زمامداری و آئین فرمانروایی حضرت امیر (ع) است. این کتاب با تحقیق، گردآوری و تفسیر حجتالاسلام والمسلمین علی اکبر ذاکری خمی برای نخستین بار در سال ۱۳۸۰ با شمارگان سه هزار نسخه، ۶۵ صفحه و بهای ۳۲۰ تومان از سوی انتشارات بوستان کتاب منتشر شد. دومین و آخرین چاپ این کتاب نیز در سال ۱۳۹۳ با شمارگان تنها ۷۰۰ نسخه و بهای سه هزار تومان در دسترس مخاطبان قرار گرفت.
عهدنامه محمدبن ابیبکر به همراه عهدنامه مالک اشتر، از مهمترین متون در شناخت شیوه حکمرانی امیرالمومنین (ع) است. محتوای این کتاب و فرمانی که حضرت به این دو فرماندار استان مهم مصر مرقوم کردند، معرف یک اصل کلی در تفکر اسلامی یعنی «پذیرش دیگری» است. پذیرشی که شاید چندان مورد توجه حکمرانان در کشورهای جهان اسلام پس از دوران زمامداری حضرت امیر قرار نگرفت. درباره این موضوع با حجتالاسلام ذاکری به گفتوگو نشستیم. او هماکنون عضو هیأت علمی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی است.
زمانی که محمد بن ابوبکر به سمت استانداری منطقه حساس مصر رسید حداکثر ۲۷ سال سن داشت. از این نکته ما به اهمیت جوانگرایی در میان کارگزاران حکومت هم پی میبریم. اصولاً جوانگرایی از برنامههای اصلی امیرالمومنین در انتخاب کارگزاران خود بود از دیگر تالیفات منتشر شده حجتالاسلام ذاکری میتوان به این موارد اشاره کرد: «امام علی (ع) و ایرانیان»، «مدیریت و سیاست: فرمان امیرالمومنین (ع) به مالک اشتر»، «سیمای کارگزاران علیبنابیطالب امیرالمومنین (ع)؛ دبیران و مسئولان اقتصادی»، «سیمای کارگزاران علی بن ابیطالب امیرالمومنین (ع): استانداران مصر و بصره»، «حکومت و سیاست: نامه امیرالمومنین به شیعیان درباره خلفا»، «اخلاق کارگزاران»، «اخلاق مسئولان نظام اسلامی»، «طلوع خورشید: سالشمار زندگانی امام خمینی (ره)» و «ضرورت تعامل علمای جهان اسلام و اجتناب از لعن و تکفیر».
محمدبن ابیبکر پس از حضور در مصر به عنوان استاندار، سوالات خود را که اتفاقاً جنبه فقهی هم داشتند طی نامهای از امیرالمومنین پرسید. این نشان میدهد که او با چالشهایی مهم و جدی مواجه بود. برای شروع بحث درباره محمد بن ابیبکر و سن او در هنگام نصب به فرمانداری مصر بفرمائید؟
محمد بن ابوبکر، پسر خلیفه اول است. مادر او اسماً بنت عمیس است. او در سال دهم هجری و در زمان حجةالوداع پیغمبر به دنیا آمد. پس از فوت ابوبکر، مادر محمد یعنی اسماً بنت عمیس به ازدواج امیرالمومنین درآمد، بنابراین محمد بن ابوبکر در خانه حضرت امیر (ع) بزرگ شد. اسماً بنت عمیس ابتدا همسر جعفر بن ابیطالب (جعفر طیار) بود که پس از شهادت جعفر در جنگ موته به ازدواج ابوبکر درآمد.
همانطور که اشاره شد محمدبن ابوبکر در سال دهم هجرت به دنیا آمد. زمان آغاز خلافت امیرالمومنین سال ۳۵ هجری است، بنابراین محمدبن ابوبکر در این سال ۲۵ ساله است. او در جنگ جمل همراه حضرت بود، اما پس از این جنگ، امیرالمومنین استاندار وقت مصر یعنی قیس بن سعد بن عباده خزرجی را عزل و محمدبن ابوبکر را جایگزین او کرد.
زمانی که محمد بن ابوبکر به سمت استانداری منطقه حساس مصر رسید حداکثر ۲۷ سال سن داشت. از این نکته ما به اهمیت جوانگرایی در میان کارگزاران حکومت هم پی میبریم. اصولاً جوانگرایی از برنامههای اصلی امیرالمومنین در انتخاب کارگزاران خود بود.
منابعی را که در آنها عهدنامه محمد بن ابیبکر روایت شده و به امروز رسیده نیز برای مخاطبان مهر معرفی کنید.
اصل منبع «الغارات» ابراهیم بن محمد ثقفی است که این نامه و پاسخهای حضرت را روایت کرده است. «امالی» شیخ مفید هم از جمله منابع مهمی است که در آن بخشی از این عهدنامه ضبط شده است. ابن ابی شیبه در «المصنف» این نامه را در دو مورد با یک سند دیگر نقل کرده است. شیخ حر عاملی در «وسایل الشیعة فی تحصیل مسائل الشریعة» این خبر را از «الغارات» گزارش کرده و آورده است و بالطبع محدث نوری در «مُستَدرَکُ الوَسائل و مُستَنبَطُ المَسائل» نیز به این نامهها اشاره کرده است. بخشهایی از عهدنامه نیز در «تحف العقول» ابن شعبه حرانی روایت شده است.
امیرالمومنین (ع) پس از شهادت محمد بن ابی بکر، مالک اشتر را با فرمان استانداری به سوی مصر فرستاد و نکاتی را برای زمامداری بین مردم مصر به او دیکته کرد. مهمترین مساله در فرمان حضرت به مالک تاکید بر اصل کرامت ذاتی انسان فارغ از دین و آییناش است. آیا میتوان گفت فرمان حضرت به مالک اشتر بر اساس گزارشهای ابن ابیبکر بود؟ همچنین چالشهایی که حضرت به آنها پاسخ داد، صرفاً مختص به آن منطقه نبوده و در تمام زمانها و مکانها میتواند اتفاق بیفتد. آیا دستور حضرت یک فرمان عمومی است؟
امیرالمومنین (ع) عهدنامه مفصلی برای مالک اشتر نوشت و او را به مصر راهی کرد. بسیاری بر این تصورند که حضرت برای همه کارگزاران عهدنامه نوشته است که چنین نیست و این اختصاص به مالک داشته است. با این اوصاف اما دستوراتی که حضرت در این عهدنامه صادر میکنند، چیزی نیست که محدودیت زمانی و مکانی داشته باشد و همه حکمرانان باید از آن بهره ببرند.
اما علت این دستورات به مالک اشتر، سوالات محمد بن ابیبکر بود. او که ۲۷ ساله بود در نامهاش مسائلی فقهی از این دست پرسید که «با ستارهپرستان، ماه پرستها یا خورشید پرستهای مصر که اهل کتاب نیستند چه باید کرد؟» و «اگر روابط نامشروعی بین یک نفر مسلمان و یک نفر اهل کتاب افشا شود، حکمش چیست؟» او بجز پاسخ پرسشهایش از حضرت به طور رسمی نیز درخواست کرد تا نامهای درباره مسائل قضائی مورد نیازش بنویسد. بنابراین با توجه به اتفاقاتی که در مصر رخ داده بود و شرایط حاکم بر این سرزمین با توجه به سوالات محمد بن ابیبکر، حضرت فرمان مشهور خود به مالک اشتر را نوشت.
برای محمد بن ابیبکر محل پرسش شد که با این طیف از اقلیتهای اهل کتاب نیستند و کافر به شمار میآید چه باید کرد؟ تکلیف اهل کتاب که به خدای واحد ایمان دارند جداست، اما آیا صرفاً باید با کافران و ستاره پرستان جنگید و آنها را مجبور به پذیرش اسلام کرد؟ و اگر نپذیرفتند باید آنها را از دم تیغ گذراند؟ پس از دوران پیغمبر مکرم اسلام و در هنگامه فتوحات، مسلمانان هر سرزمینی را که فتح میکردند، برای ادامه سلطه سیاسی خود بر آن منطقه قراردادهای صلحی را بین خود و بومیان آن سرزمین مینوشتند و بیشتر هم همین سلطه سیاسی برایشان مهم بود. اگر اهالی و شهروندان آن منطقه بر طبق قرارداد عمل کرده و جزیه خود را میپرداختند، آزاد بودند تا مطابق دینشان عمل کنند. در کنار این معمولاً اقلیتهای دینی غیررسمی هم هم بودند که اهل کتاب به حساب نمیآمدند. به عنوان مثال در مصر آن دوران صائبیها هم زندگی میکردند و این برای محمد بن ابیبکر محل پرسش شد که با این طیف از اقلیتهای اهل کتاب نیستند و کافر به شمار میآید چه باید کرد؟ تکلیف اهل کتاب که به خدای واحد ایمان دارند جداست، اما آیا صرفاً باید با کافران و ستاره پرستان جنگید و آنها را مجبور به پذیرش اسلام کرد؟ و اگر نپذیرفتند باید آنها را از دم تیغ گذراند؟
پاسخ امیرالمومنین (ع) به محمد بن ابوبکر این بود که اگر این اقلیت غیر اهل کتاب پیشتر مسلمان بوده و بعد به این دین روی آوردند که حکمشان ارتداد است، اما اگر از قبل به این دین بودهاند بگذار آزاد باشند و هرچه میخواهند بپرستند. یعنی امیرالمومنین (ع) تاکید فرمود که آنها را مجبور به پذیرش اسلام و مسلمانی نکنند. این نکته بسیار مهمی است و معمولاً در فقه ما چه شیعه و چه سنی، به این پاسخ حضرت توجه خاصی نشده که نباید در محدوده احوالات شخصی مردمان دخالت کرد. به اعتقاد حضرت، حتی غیر اهل کتاب نیز باید آزاد باشند تا هرچه را که میخواهند بپرستند و به دلیل کرامت ذاتی که داشته و دارند نباید آنها را مجبور به پذیرش چیزی حتی دین اسلام کرد. بر این اساس باید حقوق آنها را که بر ذمه حاکم جامعه اسلامی است نیز پرداخت کرد.
این روش البته منبعث از قرآن است. در کلام الله مجید نیز در آیاتی مانند آیه ۸۲ سوره نحل، آیه ۹۲ سوره مائده، آیه ۱۲ سوره تغابن، آیه ۵۴ سوره نور و چند آیه دیگر از «بلاغ مبین» صحبت شده. به عبارتی خداوند میفرماید که اگر از صحبتها و دعوت رسول اکرم رویگردان شدند، حضرت جز بلاغ مبین وظیفهای ندارد. وَأَطِیعُوا اللَّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ فَإِنْ تَوَلَّیْتُمْ فَإِنَّمَا عَلَی رَسُولِنَا الْبَلَاغُ الْمُبِینُ، از سوره مبارکه تغابن یکی از مثالها در این نوع از آیات است و معنای آیه آن میشود: «و خدا را فرمان برید و پیامبر او را اطاعت نمائید و اگر روی بگردانید بر پیامبر ما فقط پیامرسانی آشکار است.»
بله. ببینید این دستورات حضرت مبنی بر آزاد گذاشتن ستارهپرستان در دینشان به معنای آن نیست که تبلیغات و گفتوگویی با آنها مبنی بر دعوت به اسلام انجام نگیرد. معمولاً در همه جوامع اسلامی دستورات شرعی و موارد تبلیغی دیده میشود. هرکسی هم که بخواهد مطالعات و پژوهش داشته باشد آزاد و مجاز است. بنابراین آنها در معرض کار تبلیغاتی قرار داشتند، اما درباره زندگی فعلیشان که در زمره اقلیتهای رسمی مانند یهودیان، مسیحیان و مجوسان نبودند تا از آنها جزیه گرفته شود، سوال این بود که آیا باید به اسلام مجبورشان کرد؟ که حضرت پاسخ دادند خیر باید رها باشند تا هرچه دلشان میخواهد بپرستند.
پاسخ امیرالمومنین (ع) به محمد بن ابوبکر این بود که اگر این اقلیت غیر اهل کتاب پیشتر مسلمان بوده و بعد به این دین روی آوردند که حکمشان ارتداد است، اما اگر از قبل به این دین بودهاند بگذار آزاد باشند و هرچه میخواهند بپرستند. یعنی امیرالمومنین (ع) تاکید فرمود که آنها را مجبور به پذیرش اسلام و مسلمانی نکنند. در نامه مالک اشتر هم آن جمله معروف حضرت آمده که همه آن را میخوانند اما به سابقه جمله توجهی ندارند. حضرت به مالک میفرمایند که باید قلبت نسبت به رعیت مهربان باشد. این مردمی که تو بر آنان حکومت میکنی دو دستهاند: یا مسلمانند و برادران دینی تو و یا اینکه در آفرینش شبیه تو هستند؛ «إِمَّا أَخٌ لَک فِی الدِّینِ، وَإِمَّا نَظِیرٌ لَک فِی الْخَلْقِ» بنابراین گروه دوم نیز بشر هستند و آفریده خدا و باید زندگانی خود را داشته باشند و از حقوق خود را از حاکم بگیرند. بنابراین برای حضرت کرامت ذاتی انسان مهم است. اصلاً آیه قرآنی لا اکراه فی الدین نیز ناظر به همین معنی است.
این عهدنامه آیا بدل به میزانی برای حکمرانان مسلمان شد؟ بویژه در زمانه فعلی تأثیر این عهدنامه را چگونه میبینید؟
این عهدنامه باید پشتوانه و سندی برای ما برای خواست آزاداندیشی باشد. امیرالمومنین با این عهدنامه به تمام معنا بر آزادی عقیده صحه میگذارد، بنابراین اگر پیرو امیرالمومنین (ع) هستیم نباید مردمان را به اجبار از عقایدشان منع کنیم. در قانون اساسی ایران نیز به این امر احترام گذاشته شده است و شما مثلاً میبینید که اقلیت مندایی در خوزستان ایران آزادانه اعمال مذهبی خود را انجام میدهند در صورتی که اهل کتاب نیستند.
اما نباید یک نکته را فراموش کرد. برخی از اقلیتها در زمانه فعلی در محدوده و چهارچوب اسلام هستند و تفکرشان بدعتی در اسلام تلقی میشود. بنابراین برخورد با آنها طبیعی است. هرچند که من اعتقاد دارم که اگر قرار است برخوردی هم با آنها شود باید برخوردی انسانی بوده و کرامت ذاتی آنها حفظ شود.
سرنوشت این عهدنامه پس از فتح مصر توسط عمروعاص چه شد؟
پس از جنگ نهروان تصور میرفت که معاویه به مصر حمله برد بنابراین حضرت امیر (ع) ابن ابی بکر را فراخواند و جنگاور کارآزموده و قهاری چون مالک اشتر را به مصر مأمور کرد. عمروعاص همکاری با معاویه را به شرط حکومت بر مصر پذیرفته بود. پس از جنگ صفین که معاویه توانست در جبهه نیروهای امیرالمومنین اختلاف اندازد، عمروعاص را به فتح مصر فرمان داد و آنها نیز با سپاهی به مصر یورش بردند اما چون کوفه در مسافت دورتری از مصر قرار داشت، تا حضرت بخواهد سپاهی به آنجا بفرستند، مصر فتح شد و تمام اسناد و مدارکی که در دارالعماره مصر بود ضبط شده و در اختیار معاویه قرار گرفت. از جمله این اسناد همین عهدنامه محمد بن ابی بکر بود. امیرالمومنین وقتی متوجه سقوط و سوختن مصر شد بسیار ناراحت شده و برای شهادت فرزندش محمد بن ابی بکر بسیار ابراز تأسف کرد. همچنین حضرت از اینکه نامه مهمش به دست دیگران یعنی معاویه افتاده، بسیار ناراحت شد.
عهدنامه محمد بن ابی بکر باید پشتوانه و سندی برای ما برای خواست آزاداندیشی باشد. امیرالمومنین با این عهدنامه به تمام معنا بر آزادی عقیده صحه میگذارد، بنابراین اگر پیرو امیرالمومنین هستیم نباید مردمان را به اجبار، از عقایدشان منع کنیم معاویه از این عهدنامه و محتوای آن بسیار بهره بود. برای معاویه این نامه بسیار عجیب بود چرا فراوان در آن نکات حکمت آمیز یافت. خود او و امثالش البته به علم حضرت واقف بوده و در بسیاری از موارد که در حل مساله و مشکلی درمیماندند با واسطه به حضرت رجوع کرده و سوالاتشان را میپرسیدند.
به هر حال وقتی معاویه این نامه را دریافت کرد نتوانست اعجاب خود را از محتوای حکمت آمیزش پنهان کند و درباریانش نیز متوجه شدند. ولید بن عقبه گفت که این نامه و احادیث را بسوزان. اما معاویه مخالف بود و گفت که تو صاحب رأی و نظر نیستی چرا باید این سخنان ارزشمند را سوزاند؟ من دانشی جامعتر، استوارتر و روشنتر از این احادیث ندیدهام. ولید در جواب گفت که تو اگر رأی و احادیث علی (ع) را میپسندی و میخواهی بر اساس آنها قضاوت کنی پس چرا داری با او میجنگی؟ معاویه در جواب گفت که به مردم نمیگوییم که این از علی (ع) است میگوئیم که نامهای است که ابوبکر برای فرزندش به یادگار گذاشت.
این نامه در دربار شام بود تا اینکه عمر بن عبدالعزیز به خلافت رسید. او کارهایی به نفع شیعیان انجام داد از جمله اینکه سب و لعن حضرت امیر (ع) را قدغن کرد و… و یکی از کارهای مهم او این بود که اعلام کرد که این نامه متعلق به حضرت علی (ع) است و در پاسخ استاندارش محمد بن ابیبکر نوشته است و معاویه نیز در دوران زمامداری خود از آن استفاده کرده است. این موارد نشان میدهد کسانی که در دربار اموی بودند در عین این که از محتوای حکمت آمیز این نامه استفاده کرده اما نام حضرت امیر (ع) را به عنوان نویسنده آن افشا نمیکردند. در طول تاریخ نیز استفادههای بسیاری از این عهدنامه شد، چرا که در آن حکمتهای مهمی هست. به عنوان مثال حضرت در پایان نامه محمد بن ابوبکر را به هفت خصلت توصیه میکند که این در عهدنامه مالک اشتر نیست، اما مباحث سیاسی و اجتماعی بهویژه دستورات درباره قضاوت، کارکنان حکومتی و… در عهدنامه مالک اشتر به نسبت عهدنامه محمد بن ابوبکر مفصلتر است.
من از کلام شما این چنین نتیجه گرفتم که توجه به کرامت ذاتی انسانها هر چند که «دیگری» و «غیر» باشند، نوعی از تقواست و البته سیاستمداران نیز نباید فقط یک بعدی باشند. یعنی نه باید فقط به آخرت توجه کند و یا اینکه صرفاً به زندگی این دنیایی بپردازند. این نظر درباره عنوانی که برای کتاب برگزیدهاید، درست است؟
در فرازهای اولیه نامه، حضرت امیر (ع) افراد را به چند دسته تقسیم میکنند: گروه نخست کسانی است که کارشان برای دنیاست و فقط برای دنیا عمل میکنند. گروه دوم کسانی هستند که عملشان فقط برای آخرت است و گروه سوم کسانی هستند که کارشان هم برای دنیا و هم برای آخرت است و برای خیر این دو دنیا عمل میکنند. حضرت در توصیف دسته سوم از «متقین» استفاده میکنند. یعنی متقین کسانی هستند که هم برای دنیا و هم برای آخرت کار میکنند. به عبارتی متقین با دنیاداران در دنیای آنها شریکند، اما دنیاداران در آخرت متقین شریک نیستند. حضرت در نهج البلاغه میفرمایند که متقین در عین تقوا به سیاست میپردازند.
تقوا آن نیست که در خانه و منزل بنشینید و زهد بورزید. کسی که برای تولید ثروت در جامعه اسلامی و از طریق دستورات اسلام از نعمتهای الهی استفاده میکند و ثروتمند میشود، از متقین است. در قرآن و دیگر منابع تفکر اسلامی از مال و ثروت تعبیر به «خیر» شده است. این فرازهای اقتصادی آنقدر اهمیت دارد که شهید آیتالله سیدمحمدباقر صدر در کتاب «اقتصاد ما» بخشی از عهدنامه مالک اشتر را که در نهج البلاغه نیز روایت شده، آورده و درباره آن بحث میکند و میگوید که اقتصاد در جامعه اسلامی باید همراه با تقوا باشد. نگاه حضرت امیرالمومنین بسیار کلان است. ما اگر از سیره حضرت بهره میبردیم امروز که در محاصره اقتصادی دشمن قرار داریم، نباید ضربهای به اقتصاد ما وارد میآمد.
نظر شما